کوتاه بین. (فرهنگ فارسی معین). اندک بین. خردک نگرش. کوتاه نظر. کم بین. خرده نگرش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نه بلند است به صورت که تو معلوم کنی که بلند از نظر مردم کوته بین است. سعدی. و رجوع به کوتاه بین شود
کوتاه بین. (فرهنگ فارسی معین). اندک بین. خردک نگرش. کوتاه نظر. کم بین. خرده نگرش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نه بلند است به صورت که تو معلوم کنی که بلند از نظر مردم کوته بین است. سعدی. و رجوع به کوتاه بین شود
تنگ نظر، تنگ چشم، کوته بین، (فرهنگ فارسی معین) : دلش داد گویندۀ راه بین که ترسان بود مرد کوتاه بین، امیرخسرو، زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان حیف باشد این قدر کوتاه بین باشدکسی، صائب (از آنندراج)، و رجوع به کوته بین شود، کوته اندیش، (ناظم الاطباء) : در او هم اثر کرد میل بشر نه میلی چو کوتاه بینان به شر، سعدی (بوستان)، ، کم بین و تاریک چشم و نزدیک بین، (ناظم الاطباء)
تنگ نظر، تنگ چشم، کوته بین، (فرهنگ فارسی معین) : دلش داد گویندۀ راه بین که ترسان بود مرد کوتاه بین، امیرخسرو، زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان حیف باشد این قدر کوتاه بین باشدکسی، صائب (از آنندراج)، و رجوع به کوته بین شود، کوته اندیش، (ناظم الاطباء) : در او هم اثر کرد میل بشر نه میلی چو کوتاه بینان به شر، سعدی (بوستان)، ، کم بین و تاریک چشم و نزدیک بین، (ناظم الاطباء)
کم شدن طول و ارتفاع چیزی، کاسته شدن، قطع شدن، یا کوتاه شدن دست کسی از چیزی. دسترس نداشتن بدان از آن پس: و دست تعرض متغلبان و ستمکاران از دامن روزگار ضعیفان و عاجزان بکلی کوتاه شود. یا کوتاه شدن زبان. خاموش شدن
کم شدن طول و ارتفاع چیزی، کاسته شدن، قطع شدن، یا کوتاه شدن دست کسی از چیزی. دسترس نداشتن بدان از آن پس: و دست تعرض متغلبان و ستمکاران از دامن روزگار ضعیفان و عاجزان بکلی کوتاه شود. یا کوتاه شدن زبان. خاموش شدن